آخرین جایگاه ما...
یاد مرگ منو به پوچی می رسونه!
اسلام آمده برای نشاط و شادابی. بندگانی که آمده اند برای معبود خویش عبودیت کنند، و برای این مقصود قوانینی جهان شمول آورده به نام دین و پایه آن را محبت قرار داده که در اخلاق نبوی سرآمد آن را می بینیم. اما همین دین سراسر شور و نشاط همواره تاکید می کند که یاد مرگ را همراه داشته باشید، لحظه ای از یاد مرگ غافل نشوید!
همه سوال ما از همین جا شروع می شود، آیا زندگی با نشاط و یاد مرگ با هم تعارض دارند و امکان جمع آن دو با هم نیست؟
آیا امکان دارد کسی به یاد مرگ باشد و بتواند شاد زندگی کند؟ در حالی که اسلام مومن را به لبخند زدن فراخوانده و مهم ترین خصلت های مومن را در چهره ای بشاش میداند، چهره ای که حزنی در دل و نشاطی در چهره دارد.
برای پاسخ به این مهم، باید دو مساله قدری شفاف تر شود:
ا. یاد مرگ ، 2, نشاط و شادابی مومن
اسلام نشاط و شادابی را تعریف کرده و معنایی دقیق برای آن برشمرده است: نشاط حالتی است در انسان که امید و امیدواری را هم در خود و هم در دیگران زنده کند!
این را از روایاتی می فهمیم که مومنین را دعوت به شوخ طبعی کرده، البته می دانیم که افراط در شوخ طبعی هم به همان میزان مموم است…
اما یاد مرگ، حالتی است که انسان نسبت به دنیا پیدا می کند و اولین ثمره اش بی اعتمادی به دنیاست، بنابر این هر ثانیه احتمال کوچ کردن از این دیار فانی را می دهد، بنابراین یاد مرگ نیم نگاهیست به آخرت و مسیری طولانی که باید در برزخ و قیامت طی شود تا به جایگاه ابدی رسید.
فواید یاد مرگ
1 . انسان را صبور و بردبار می کند: اینکه تو همیشه گمان ببری لحظه آخر عمرت است از عصبانیت دوری می کنی، چون هیچ مومنی نمی پسندد که آخرین لحظه عمر خویش را در عصبانیت و تندخویی به سر برد.
2 . انسان را مهربان می کند: تصور کنید در جمع دوستانتان هستید، اگر هر لحظه یقین داشته باشی که ممکن است آخرین لحظات عمرت باشد با دوستانت به مهربانی برخورد می کنی، با مهربانی نگاهشان می کنی و با مهربانی با آنان سخن می گویی، چون ممکن است دیگر آنها تو را نبینند.
3 . انسان را رقیق القلب می کند: آنچه که موجب می شود عبادت های بهتری داشته باشی رمزی دارد و آن این است که شک نداشته باشی این ممکن است آخرین عبادت و آخرین نماز تو باشد، این می شود که پر شور تر و با حالت وداع نماز می خوانی و اشک اولین هدیه ی این شوق و دلتنگی در نماز می شود، و این طور نماز خواندن دلت را نرم می کند، مهربان تر می شوی و دوست داشتنی تر فکر می کنی.
یاد مرگ نه تنها ناراحتی نمی آورد بلکه کارخانه ایست که هر که خودش را به آن بسپارد مومن از آن بیرون می آید، امید که یاد مرگ همواره با ما باشد، متاسفانه در بسیاری از سریال ها و فیلم های تلویزیونی و مقالات تنها زمانی یاد مرگ پرداخته می شود که فضایی غمگین و سراسر غم و اندوه ساخته شده و همین ذهن ها را به سمتی می برد که یاد مرگ آنجا نباشد.
مثلا وقتی می خواهند از مردن و مرده صحبت کنند آنقدر با چندش این کار را می کنند که تو گمان کنی این یک ضد ارزش اجتماعیست!
الف: آثار شناختى یاد مرگ
1. تغییر نگرش ها: مرگ آگاهى بینش و نگرش آدمى نسبت به خدا، خود، دنیا و... را تحت تأثیر خود قرار مى دهد؛ زیرا چنین فردى نسبت به خدا به عنوان دوست، همراه و پناهگاه خواهد نگریست و در عین حال، دنیا و حیات دنیوى را موقت دانسته، درصدد ساختن خانه بر روى پل دنیا برنخواهد آمد، بلکه گذشتن از آن را فرض خواهد دانست. نباید فراموش کرد که این شناخت به معناى شناخت ذهنى نیست، بلکه شناخت وجودى است (معادیخواه، 1372، ص 465).
به علاوه، مرگ آگاهى مکتب خاصى در انسان شناسى به بار مى آورد. امام على علیه السلام شخصیت هر انسانى را در مواجهه او با مرگ بررسى مى کند؛ زیرا آن امام همام تمام مراحل زندگى انسان را با عنایت به پدیده مرگ طرح کرده است. گویى که تمام حرکات آدمى به این نقطه خواهند رسید؛ زیرا آدمیان را گروگان محله مردگان، و آگاهى به مرگ را موجب تغییر نگرش انسان راجع به خودش مى داند (ر.ک: نهج البلاغه، حکمت 121، ص 490). به علاوه، آدمى را موجودى مى داند که گام هایش او را به مرگ نزدیک مى کند (حکمت 72، ص 480؛ خ 145، ص 202) و جهان شناسى اش را نیز تغییر مى دهد. آن حضرت جهانى مرگ دار را به انسان معرفى مى کند. شکى نیست که همراه دانستن جهان با مرگ در نحوه تفکر و سلوک عملى انسان تأثیر بسزایى دارد و امام على علیه السلام هرگز از این امر غافل نبوده است و در جاى جاى نهج البلاغه بدان تذکر داده است (حکمت 131و493).
مرگ آگاهى مى تواند در نگرش ارزشى انسان تغییراتى را به بار آورد، به گونه اى که در بهره مندى از اموال دنیا تنها به لذت هاى آنها ننگرد، بلکه براى هر چیزى از امور دنیوى حکمتى قایل شود. نیز هیچ امکانى را به سهولت از دست ندهد، بلکه هر چیزى را داراى قالب و جایگاهى بداند. از این رو، چیزى به نام اسراف و تبذیر در قاموس انسان مرگ آگاه نخواهد بود؛ زیرا او مى داند که از پسِ همه چیز مرگى نهفته است و روزى خواهد مرد: بخشیدن مال به آنها که استحقاق ندارند، زیاده روى و اسراف است؛ ممکن است در دنیا مقام بخشنده آن را بالا برد، اما در آخرت پست خواهد کرد؛ در میان مردم ممکن است گرامى اش بدارند، اما در پیشگاه خدا خوار و ذلیل است.
اگر آدمى از جان و دل باور داشته باشد که روزى مرگ سراغش خواهد آمد، زندگى عملى او دگرگون مى شود و به گونه اى زندگى مى کند که به کسى بدهکار نباشد، بلکه از هر جهت خود را مهیاى مرگ مى سازد و حق همه را ادا مى کند. بى شک، یاد مرگ و مرگ آگاهى نه تنها باعث از بین رفتن نشاط و شادمانى نمى شود، بلکه باعث مى شود شخص با دانستن مرگ از لحظه لحظه زندگى خود بهره ببرد و هیچ فرصتى را از دست ندهد (خ 76، ص 103). نیز هیچ امکانى را از دست ندهد، مگر آنکه استفاده بهینه را به عمل آورده باشد، بلکه باعث شتاب فرد مرگ آگاه در انجام اعمال نیک خواهد بود (خ 31، ص 473). اگر آدمى همین مقوله را فراموش کند، چه بسا انجام برخى از اعمال نادرست قباحتش را از دست داده، همه آنها محتمل، بلکه محقق الوقوع شود.
2. واقع نگرى: مرگ آگاهى باعث واقع نگرى در زندگى مى شود، به گونه اى که بیش از حد نیاز از طبیعت برداشت نمى کند و در زندگى اش قناعت پیشه کرده، به اندک خشنود خواهد شد (حکمت 44، ص 476). بدین ترتیب، هم زندگى سالمى خواهد داشت و هم به محیط زیست آسیبى نخواهد رساند. ضمن اینکه از امکانات موجود استفاده مناسب و بهینه خواهد کرد و آذوقه لازم براى سفر روحانى پس از مرگ را نیز براى خود فراهم خواهد ساخت (حکمت 280، ص 525). دایمى ندانستن خواست ها و شهوات دنیوى از جمله آثار مرگ آگاهى است؛ زیرا مرگ هدم کننده لذات، تیره کننده شهوات و برنده آرزوهاست (خ 97، ص 146؛ خ 230، ص 351).
ب. آثار عملى یاد مرگ
شخص مرگ آگاه، چون مى داند هر چه زودتر باید از دنیا برود و از سوى دیگر، چون زمان کوتاهى دارد، تمام تلاش خود را به کار مى گیرد تا هرچه تمام تر بتواند از امکانات جهان استفاده کرده، استعدادهایش را شکوفا نماید. در نتیجه، به ناچار باید اقدامات لازم را در این زمینه به عمل آورد. در عین حال، امام على علیه السلام از آدمیان مى خواهد از طریق اعمالشان بر مرگ سبقت بجویند: «پیش از فرا رسیدن اجلتان به اعمال شایسته بپردازید»(خ 64، ص 95). مبادرت به اجل مرگ از این طریق به دست مى آید که شخص تمام استعدادهاى خود را براى تسهیل مرگ به کار برد تا بتواند از این طریق بر مرگش پیشى گیرد (صوفى تبریزى، 1378، ج 2، ص 1001).
منابع:
نهج البلاغه
معنا و مفهوم مرگ آگاهى و آثار آن از دیدگاه امام على علیه السلام، بخشعلى قنبرى*محمدعلى مشایخى پور*
یاد مرگ، باوری که به انحراف کشیده شد! پورتال تخصصی مناظره و گفتگو
منهاج الولایه فى شرح نهج البلاغه، صوفى تبریزى
انواع مرگ
در عـالم آفـریـنـش براى هر کس و هر چیز، مهلتى تعیین شده است؛ برگ درخت در زمانى مـعـین از شاخه جدا مى شود، پرنده در وقت مشخصى به دست صیاد مى افتد، دیگر پدیده ها نیز مهلت ویژه اى دارند؛ چنان که انسان هم از این قانون الهى مستثنى نیست. همه انسانها با شنیدن نام مرگ ناخداگاه ذهنشان به سمت این مرگ ،یعنی مرگ طبیعی سوق داده می شود وگمانشان از مرگ تنها این نوع از فناست،اما مرگ از جهات مختلف به اقسامی تقسیم می شودکه در زیر به آن اشاره می کنیم.
مرگ و اقسام آن
صرف نظر ازمرگ اضطراری که به دلیل اختلال در اعضای بدن، رخ می دهد ؛ مرگ به طور کلی به دو نوع طبیعی و ارادی تقسیم میشود." مرگطبیعی، همان تحول از نقصان به خروج، توجه هر سافل به عالی ورجوع هر چیزی به اصل خودش است." براساس این تعریف از مرگ طبیعی، مرگ برای تمام موجودات و حتی ملائکه نیز رخ خواهد داد چرا که همه موجودات نشانههای خداوند متعال هستند وهمه آنها براساس کلیت اصل بازگشت به سوی خدا، درحال حرکت به سوی او هستند. آیه ذیل به خوبی به این نوع مرگ اشارهدارد:
«کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ الْمُوتِ ثُمَّ أِلَیْنَا تُرجعُونَ» (1) «هر نفسی چشنده مرگ است، آنگاه به سوی ما بازگردانیده خواهدشد.»
مرگ ارادی،" این مرگ تنها مخصوص انسان بوده و مقصوداز آن، عروج روح به باطن و عوالم برتر در همین دنیاست."انسانی که خود را از اخلاق، عقاید و افکار پلید رهایی بخشیده و از مخلوق بهخالق رو کرده ، و به این حقیقت رسیده که چیزی در دنیا جز ذات خداوند حقیقت ندارد، درهمین دنیا از برزخ و برزخها گذشته و عالم برزخ اهل برزخ و حالات آنان رامشاهده کرده، در انتهابه مراتبی نایل می شود که در وهم نمی گنجد. آیات ذیل به خوبی بیانگر این نوع مرگ یعنی مرگارادی و اختیاری است:
«اَلهیکُم التَکاثُر، حتی زُرتُمُ المَقابِر کلاّ سَوفَ تَعلَمون ثُمَّ کلا سَوفَتَعلَمونَ، کَلاّ لَو تَعلَمونَ عِلمَ الیقین، لَتروُنَّ الجحیمَ ثُمَّ لَتَروُنَّهَاعَینالیَقین ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یِومئذٍ عَنِ النَّعیمِ»(2)
کسانى که فساد و منکرات را مشاهده مىکنند و هیچ گونه عکسالعملى از خود نشان نمىدهند و نه تنها با دست و بیان جلوگیرى نمىکنند بلکه قلبشان هم از گناه ناراحت نیست، اینان مردگانى هستند در میان زندهها
"به نام خداوند رحمتگر مهربان ،تفاخر به بیشتر داشتن، شما را غافل داشت. *،تا کارتان [و پایتان] به گورستان رسید*،نه چنین است، زودا که بدانید*،باز هم نه چنین است، زودا که بدانید*هرگز چنین نیست، اگر علم الیقین داشتید!*به یقین دوزخ را مىبینید. *سپس آن را قطعاً به عین الیقین درمىیابید. *سپس در همان روز است که از نعمتِ [روى زمین] پرسیده خواهید شد. "
از آیه 6 و 7 این سوره به روشنی می توان دریافت که انسان درزندگی دنیوی میتواند حجابها را کنار زده و حقایق اخروی را بیابد، این دریافت همان شهود، احاطه خاص و همان "علمالیقین" است که قبل از مشاهده عینیبرزخ (عینالیقین) برای انسانهایِ کامل رخ می دهد.
علیبنابیطالب سلام الله علیه نیز به حقیقتمرگ ارادی، که سیر در عوالم برتر در همیندنیاست، اشاره کرده اند: (اهل ذکر و یاد خدا و مردان الهی درمقامی هستند که) گویا دنیا را به آخر رسانیده و پشت سر گذاشته ووارد آخرت شدهاند و در آنجا میباشند، و آنچه را که در آنجاستمیبینند، مثل اینکه به حقایق پنهان و محجوب برزخ در طول اقامتخود در آن آگاه شدهاند و قیامت، وعدههای خود را برای آنان تحققبخشیده است. پس برای اهل دنیا از آنچه میبینند پرده برداشته و خبرمیدهند، به نحوی که گویا آنان میبینند چیزی را که مردم نمیبینند ومیشنوند چیزی را که مردم نمیشنوند. (3)
انواع مرگ در اسلام
1- مرگ دلها
اسلام به روح ونفس آدمی توجه شایانی دارد بدین جهت قرآن کسانى راکه داراى روح بىتفاوت و قساوت قلب هستند مردگان دانسته است و به پیامبرش مىفرماید: «انّک لاتسمع المَوتى» (4) تو نمىتوانى مردهدلان را شنوا کنى.چنانچه حضرت على علیه السلام نیز درباره انسانى که شیفته دنیاست مىفرماید: «و اماتت الدّنیا قَلبه» (5) دنیا دل او را از کار انداخته است.
در نهجالبلاغه مىخوانیم: کسانى که فساد و منکرات را مشاهده مىکنند و هیچ گونه عکسالعملى از خود نشان نمىدهند و نه تنها با دست و بیان جلوگیرى نمىکنند بلکه قلبشان هم از گناه ناراحت نیست، اینان مردگانى هستند در میان زندهها.اگر در قبرستان مردگان به حال افقى هستند، این بىتفاوتها مردگان عمودى و زندهنما هستند، «فذلک مَیّتُ الاحیاء» (6)
در مناجاتها نیز چنین مىخوانیم: «وأماتَ قَلبى عَظیمُ جِنایَتى» (7) خدایا! گناهان بزرگ دل مرا میرانده است.
2- مرگ جوامع
همان گونه که به انسان بىحرکت و وابسته مرده مىگویند، به جوامع بىحرکتى که در برابر فسادها بىتفاوتند و در حوادث تلخ و شیرین بىتوجّه و در اقتصاد و فرهنگ وابسته هستند نیز مرده گفته مىشود. جامعهاى که امر به معروف و نهى از منکر و انتقاد و آزادى و عدالت ندارد، مرده است. حضرت على علیه السلام مىفرماید: «فَالمَوتُ فِى حَیاتِکم مَقهورینَ والحَیاة فى مَوتِکم قاهرین» (8) مرگ در«زندگى توام با شکست»شما است!... و زندگى در مرگ پیروزمندانه شما! پس مرگ حقیقى زمانی است که انسان ذلیل باشد.
در حدیث دیگرى آن حضرت فرمودند: «الفَقرُ المَوتُ الاکبر» (9) فقر، همان مرگ بزرگ است. بنابراین جامعه وابسته، بىتحرّک و ناتوان، جامعهاى مرده است.
هر گاه انسان در خط رهبرى معصوم باقى بماند و حوادث تلخ و شیرین، او را منحرف نکند و طاغوتها و تهدیدهایشان هیچ یک در او اثر نکند و در آن حال بمیرد، شهید مىباشد، گرچه خونش بر زمین نریخته باشد
3- مرگ سرخ (شهادت)
در قانون خداوند همیشه بهترین وجود دارد و بهترین نوع مردن، شهادت در راه خداوند است. ارزشى که اسلام به شهادت داده در هیچ مکتبى مشاهده نمی شود.در قرآن در عظمت شهادت و شهدا آیات فراوانى آمده تا جایى که خطاب به مردم مىفرماید: «ولا تَحسبنَّ الّذینَ قُتِلوا فى سَبیلِ اللّهِ امواتاً بَل احیاءٌ عندَ ربّهِم یُرزَقون» (10)
حضرت على علیه السلام مىفرماید:" إنّ اکرم الموت القتل و الّذی نفسی بیده لألف ضربة بالسّیف أهون من میتة على الفراش"(11) سوگند به آن قدرتى که جان من در دست اوست، هزار ضربه شمشیر در جبهه جنگ، از مردن در بستر براى من آسانتر و گواراتر است.
در دیدگاه اسلام، بالاتر از شهادت کار نیکى نیست، چنانکه پیامبر صلى الله علیه و آلهفرمود: «فوقَ کلّ ذِى بِرّ بِرٌّ حتّى یُقتَل فى سبیلاللّه فاذا قُتِلَ فى سبیل اللّه فلیس فوقَه بِرّ» (12)برتر از هر خوبى، خوب دیگرى هست تابرسد به شهادت که هر گاه انسانى در راه خدا کشته شد، دیگر بالاتر از آن خیرى وجود ندارد.
4- مرگ با قصاص واعدام
اعدام وقصاص چهارمین نوع مرگ در اسلام است.اگر کسى انسانِ دیگرى را به ناحقّ به قتل رسانده باشد، در اسلام به خانواده و اولیاى مقتول حقّ قصاص مىدهند.
نتیجه:
اسلام از طرق مختلف به انواع مرگ اشاره کرده است گاهی از طریق آیات وگاهی روایات؛مرگ جوامع را در وابستگی وذلت می داندومرگ دلها را در بی توجهی وبی تفاوتی افراد نسبت به فساد ،وبرترین مرگ را شهادت می خواند.لازم به یادآورى است که هر گاه انسان در خط رهبرى معصوم باقى بماند و حوادث تلخ و شیرین، او را منحرف نکند و طاغوتها و تهدیدهایشان هیچ یک در او اثر نکند و در آن حال بمیرد، شهید مىباشد، گرچه خونش بر زمین نریخته باشد.
نبع:
1 - اصول عقاید،محسن قرائتی
2- عروج روح،محمدشجاعی
محاسبه زمان در عالم برزخ
مسأله زمان و مکان در عوالم فوق ماده و سوالات مطرح در این زمینه از جمله، آیا در عالم برزخ، زمان به همین کیفیتی است که در دنیا وجود دارد؟ و آیا گناهکارانی که سالها، دهه ها و صده ها و هزاره های قبل مرده اند عذاب برزخشان طولانی تر از آن هایی است که بعدها می می می میرند؟ از دشوارترین مسائل فلسفی است که برخی فلاسفه سعی کرده اند بیان عقلی روشنی از این بحث ارائه دهند. ما نیز برآنیم تا حد امکان به بیان ساده و قابل فهم آن بپردازیم.
زمان و عالم برزخ
به تعبیر آیت الله حسینی تهرانی: صدر المتالهین با اثبات حرکت در جوهر، نشان می دهد که همه کائنات دو جنبه دارند: یکی، وجهه ی سیال، متجدد و متغیر که وجود مادی و طبیعی آن هاست و دیگری، وجهه ی ثابت که وجود ملکوتی آن هاست. به عبارت دیگر جوهره ی اشیا، دو صورت و جنبه دارد:
از یک جهت متغیر، و از جهت دیگر ثابت است. مرتبه ی ثابت که درجه ی شدید وجود است از مبدأ الهی صادر شده، و مرتبه متغیر که درجه ضعیف وجود ، است مبدأ حرکات و تغییرات مادی می شود و جنبه ی ضعیف تحت جنبه ی قوی و ثابت است.
جنبه ی متغیر و ضعیف، عالم کثرت، ماده، جسم، مُلک و عیان را تشکیل داده است و جنبه ی ثابت و شدید، عالم وحدت، نفس، معنی، ملکوت و باطن است که پیوسته با حق متعال ارتباط دارد و ربط محض است.
لذا زمان اختصاص به عالم طبع و صورت دارد که تغییر، تجدد و حرکت در آن هست، اما در عالم ثابتات(غیر ماده) زمانی نیست. به عبارت دیگر زمان اختصاص به وجهه ملکی و متغیر این عالم دارد و در وجهه ملکوتی (ملکوت اعلی) که حرکتی نیست، زمان معنی ندارد، زیرا زمان، مقدار حرکت است و جائی که حرکت نیست زمان نیست.
بر اساس این مقدمه، باید گفت که نفس ناطقه انسان در اثر حرکت جوهری از عالم جسم و طبع و زمان ارتقا می یابد و چون به مرحله تجرد برسد، دیگر برای او تدریج، تجدد و تغیر مفهومی ندارد و او برجسم و حرکت و زمان احاطه دارد. لذا ممکن است سالیان متمادی بگذرد، و وی ابداً تغییر و تدریج را درک نکند. بلکه پیوسته خود را در عالم ثابتات ثابت می نگرد، برخلاف افرادی که به مرحله ی تجرد نفس نرسیده اند. آنها در عالم حرکت و تدریج زندگی می کنند و با حرکت جوهری این عالم ذات خود را که نیز جزئی از عالم است متحرک می یابند و مقدار زمان را که مقدر معین این حرکت است به خوبی درک می کنند.
در این جا نکته ی قابل توجهی وجود دارد و آن این که کسب تجرد، امری نسبی است و به تدریج برای انسان پیدا می شود. بنابراین ممکن است کسی خود را در اثر حرکت جوهری به کمال صوری و برزخی رسانده باشد، ولی هنوز تجرد نفسی و روحی برای او حاصل نشده باشد که در این صورت به تجرد نسبی رسیده است نه تجرد مطلق.
چنین کسی زمان را درک می کند، اما نه در حد ادراک مردم عادی، بلکه بسیار زودگذر و سریع الزوال. بسیاری از افرادی که از عالم مثال و برزخ در آستانه ی عبور به عالم نفس هستند گذران زمان را اجمالا درک می کند اما تند و سریع.
نمونه های بسیای دراین عالم وجود دارد به عنوان مثال انسان که به خواب می رود تدریج حرکت زمانی را بسیار کوتاه تعیین می کند. یا انسانی که بیهوش می شود یا غش می کند، مشاعر او که از ادراک گذشت، زمان می ایستد و ابداً طول مدت بیهوشی را نمی داند. یا افرادی که در شدت سرور و بهجت به سر می برند و در عالمی از التذاد غوطه می خورند نیز، گذشت زمان را نمی فهمند. از دیگر اموری که می توان از این قبیل دانست، طی الزمان است. البته اگر واقعیت و حقیقت داشته باشد طی الزمان یعنی انسان، زمان های بسیار طولانی را در لحظاتی کوتاه می پیماید که نمونه های معتبری از برخی افراد وارسته نقل شده که مدت یک ماه برای وی خیلی سریع به اندازه چند دقیقه گذشته است. (1)
طی الارض عبارت است از پیمودن مسافت های دور و دراز در زمان بسیار اندک، و این امری است مشهود و معروف نزد اولیای خدا و ائمه اطهار علیهم السلام .
همه موارد بالا ناشی از این است که توجه انسان به عالم کثرت کم تر میشود. به عکس، چون انسان به عالم کثرت توجه کند، تدریج و حرکت زمانی را بیشتر درک می کند. مثلا افرادی که در انتظار به سر می برند، امتداد زمان را خوب درک می کنند و زمان برایشان طولانی به نظر می رسد. یا کسی را که می خواهند محاکمه و یا محکومی را که بخواهند اعدام کنند، ساعات زمان برایش بسیار طولانی می شود. خلاصه این که اختلاف ادراک مقدار زمان [در عالم برزخ] برحسب اختلاف درجات ادراکات و اعمال شخصی متوفی بوده است و نسبی بودن زمان نسبت به مراحل گوناگون روندگان به سوی حرم الهی می باشد، زیرا انسان به سوی خدا در حرکت است و در نهایت بین مسیر کافران ، مومنان و مقربان فرق است. (2)
پس نتیجه چنین می شود که زمان بندی اساساً مربوط به عالم طبیعت است و عالم عقل(قیامت) به طور مطلق فوق زمان می باشد. عالم برزخ، یک نوع تجردی دارد، ما فوق این عالم و مادون عالم قیامت اما نحوه ی این تجرد را خود انسان با اعمال و ملکاتش در دنیا رقم می زند. مقدار زمانی که بر انسان در عالم برزخ می گذرد، متناسب با همین مقدار تجردی است که خود او کسب کرده است نه متناسب با زمان دنیوی مرگ او. لذا در احادیث آمده است که عالم برزخ برای برخی مومنان مانند چشم بر هم زدنی می گذرد. اما برای برخی از کافران هزاران سال طول می کشد.
پس این برداشت خطاست که بعدیت قیامت نسبت به دنیا را بعدیت زمانی بدانیم، زیرا این بعدیت، در حقیقت، بعدیت رتبی و مرتبه ای است که با احاطه عالم قیامت برعالم دنیا همراه است. قرآن می فرماید: آخرت، باطن همین دنیاست و فقط چشم باطن بین لازم است.(3) "لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک عظائک فصبرک الیوم حدید"(4) قبلا از این امر در غفلت بودی پس پرده ات را کنار زدیم و دیدگان تو امروز تیز است.
خلاصه سخن ....
دنیا در مقایسه با سایر عوالم همچون عالم برزخ و قیامت از رتبه و مرتبه ای نازل برخوردار است که به واسطه وجود حرکت، زمان در آن قابل درک است. اما هر چه توجه انسان از عالم مادی کمتر شود درک زمان و گذشت آن کمتر می شود تا جایی که در مرحله تجرد کامل دیگر آن را درک نمی کند و برعکس آن نیز قابل اثبات است. آنچه که ما را درباره ی زمان عالم برزخ و قیامت و طولانی بودن آن به خطا انداخته در نظر گرفتن بعد زمان برای آن عوالم می باشد، در حالی که آنها فاقد بعدیت زمانی هستند. در این صورت طرح سؤالاتی در خصوص طولانی بودن زمان برزخ و عدم وجود عدالت بین مردگان بی مورد خواه بود
منابع:
1- آیت الله حسینی تهرانی، معاد شناسی، ج8، ص258
2- آیت الله حسینی تهرانی، معاد شناسی، ج8،ص 265-254
3- دکتر حسین سوزنچی، آفتاب اندیشه، ج4، ص90-89
4- سوره ق / آیه 22
چگونه یاد مرگ باشیم؟
یاد مرگ بودن به چه معناست؟ اینکه یاد مرگ دنیوی است یا اخروی، آیا به این معنی نیست که از دنیا دست بکشیم و فقط به فکر آن دنیا باشیم. با توجه به مشکلات زندگی، انسان نمی تواند فقط فکر آن دنیا باشد و از طرفی آیا آگاهی از اتفاقاتی که برای شخصی که می میرد رخ می دهد کافی است برای این که به یاد مرگ باشیم؟
یاد مرگ از آن مباحث بسیار قابل توجه و مورد عنایت روایات هست. اما اینکه فرمودند که یاد مرگ یعنی چه؟ یعنی اینکه انسان گاهگاهی به این فکر کند که سرانجام چه خواهد شد؟ آیا من آمادگی آن لحظه را دارم یا ندارم. اگر ندارم آمادگی پیدا بکنم. چون قطعاً انسان این سفر را در پیش دارد و عاقل کسی است که برای این سفرش اوقاتی به فکر باشد.
اما آیا یاد مرگ با زندگی منافات دارد؟
خیر، معنای یاد مرگ این نیست که انسان یک گوشه ای بنشیند و به فکر مرگ و برزخ و قیامت باشد و دست از کار و زندگی بکشد بلکه به این معنا ست که در عین حال که کار می کند توجه داشته باشد که کارهایش در دنیا چه کمکی به آن سفر می کند آن وقت این کار اخروی می شود.
در منزل آشپزی می کند همین آشپزی را با این فکر بکند که این آشپزی من چه کمکی به سفر (مرگ ) من می کند؟ چه چراغی در قبر من روشن می کند؟ چه آسایشی برای من در عالم قبر و قیامت فراهم می کند؟ چگونه باعث می شود که من در سکرات موت راحت جان بدهم؟ چطور همین خوش اخلاقی من در خانه فشار قبر را از من بر می دارد؟ می بیینید که همین کاری که به ظاهر، زندگی است می تواند درآن یاد مرگ باشد و نه تنها با زندگی و دنیا منافات ندارد که عیناً بر هم منطبقند.
پس، این سوال که ما فکر کنیم اگر کسی یاد مرگ باشد دیگر زندگیش مختل می شود و باید مثلاً دست روی دست بگذارد، این طور نیست.
ممکن است یک سوال دیگر مطرح باشد و آن اینکه یاد مرگ انسان را غصه دار می کند در حالی که ما می خواهیم در زندگی شاد و مسرور باشیم، نمی شود که دائم انسان ناراحت باشد.
در پاسخ باید گفت این طور نیست اتفاقاً یاد مرگ باعث می شود که غصه از دل انسان برود. لذا فرموده اند زمانی که خیلی غصه دارید به یاد مرگ بیفتید و به قبرستان بروید، به زیارت اهل قبور بروید، چون وقتی که آنجا می روید غصه از دلتان برداشته می شود و به این نتیجه می رسید که اگر زندگی آخرش این است، غصه برای چه؟ چون غصه ما برای آخرت نیست، اگر غصه برای آخرت باشد، اذیت کننده نیست.
نگرانی از مرگ و غصه برای آخر ت و به فکر آخرت بودن، انسان را به خودش مشغول می کند. فکر هست، حزن هست اما حزن اذیت کننده نیست. حزن برای دنیا انسان را آزار می دهد. غصه ای که انسان برای امور دنیایی می خورد این غصه آزاردهنده است، در حالی که حزن آخرت زیباست.
تعبیر بنده در رابطه با حزنی که برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) باید باشد، یا حزنی که انسان نسبت به دوری از مبدأ دارد که واقعاً این حزن از بالاترین مراتب عرفان است، اینکه انسان احساس بکند از مبدأ دور افتاده و غصه دار بشود. این غصه لذت بخش ترین لذت های دنیاست. چون انسان به هر حال وقتی فکر می کند که از نیستان جدا شده و این نفیر و این غصه. ظاهرش غصه است ولی از لذت بخش ترین لذت های دنیاست.
بنابراین حزن آخرت هم زیباست و هم سرورآور و لذت بخش. یاد مرگ انسان را از غصه نجات می دهد، پس این تصور که اگر ما زیاد به یاد مرگ باشیم زندگیمان را خراب می کنیم و چهره ما همیشه اندوهگین است مورد تائید نیست.
اگر به دستور اسلام عمل بکنیم، اسلام می گوید که حزن شما در قلبتان باشد ولی چهره باید بشاش باشد، چهره باید شاد باشد " المومن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه" آن حزن قلبی که عرض کردم حزن عارفانه و حزن عاشقانه است، هرگز به زندگی دنیوی انسان لطمه ای نمی زند.
کسانی که قیامت را قبول ندارند، قبر و برزخ را قبول ندارند، مرگ و یاد آن برای آنها واقعاً تاریک کننده است. فضای غیرقابل تحملی برای زندگی ایشان ایجاد می کند. اما در زندگی مومن، مرگ یک فضای نورانی و یک فضای زیبایی را ایجاد می کند.
اما اگر مراد این است که چه مقدار به یاد مرگ باشیم؟ عرض می کنم هر چی بیشتر بهتر.
از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل شد که فرمود: "إن هذه القلوب تصدأ کما یصدأ الحدید" این دل ها زنگ می زند مثل آهن که زنگ می زند دل هم زنگ می زند. پرسیدند یا رسول ... این زنگ ها را چطور می شود پاک کرد؟ پاک کننده این زنگار قلب چیست؟ فرمود:" ذکرالموت و قراءة القرآن "دو چیز قلب را صاف می کند، قلب را با صفا می کند: یکی یاد مرگ و دیگری هم قرآن خواندن است.
همان طور که قرآن خواندن دل انسان را پاک می کند، شاد می کند، فضای قلب را نورانی می کند، یاد مرگ هم فضای قلب را نورانی می کند.
خلاصه:
یاد مرگ به این معنا ست که در عین حال که کار می کنید توجه داشته باشید که کارها در دنیا چه کمکی به آن سفر می کند آن وقت این کار اخروی می شود.
یاد مرگ منافاتی با مسئولیت های اجتماعی نیز ندارد بلکه به نوعی این مسئولیت ها را برای آدم جدی تر می کند که آدم احساس می کند وقت محدود است و باید کارهایش را به خوبی انجام بدهد. اما به چه میزان به یاد مرگ باشیم؟ هر چه بیشتر بهتر.
منبع: پاسخ به سوالات اعتقادی استاد محمدی موجود در سایت رادیو معارف
- ۹۳/۰۸/۳۰
- ۴۷۳ نمایش
خوشحال میشم به منم سر بزنین و نظر بدین:)