بسیج دانشجویی موسسه آموزش عالی فاطمیه (س) شیراز

بسیج دانشجویی موسسه آموزش عالی فاطمیه (س) شیراز

سلام.
هدف و مسوولیت اصلی بسیج دانشجویی در دانشگاهها تربیت نیروی انسانی سالم برای ورود به جامعه و پذیرش مسوولیت هاست که تاکنون بسیج دانشجویی در این زمینه موفق بوده است. وظیفه مسوولان دفاتر بسیج دانشجویی دانشگاه ها تعامل سازنده با روسای دانشگاه ها، صمیمیت و ایجاد جوی آرام و دوستانه در محیط دانشگاه است و نیز پیوندی است بین علم و فرهنگ بسیجی، که در دانشگاه های کشور اسلامی ما رقم خورده است.
---------------------------------------

مقابله با استکبار: در رأس مأموریت های بسیج و ستیز با جهانخواران و به ویژه دشمن اصلی این انقلاب، امریکاست.
«اکنون که به حمدالله تعالی دانشگاه از چنگال جنایت کاران خارج شده و بر ملت و دولت جمهوری اسلامی است، در همه اعصار که نگذارند عناصر فاسد دارای مکتب های انحرافی یا گرایش به غرب و شرق در دانش سراها و دانشگاه ها و سایر مراکز تعلیم و تربیت نفوذ کنند و از قدم اول جلوگیری نمایند تا مشکل پیش نیاید و اختیار از دست نرود و وصیت اینجانب به جوانان عزیز دانشگاه ها و دبیرستان ها آن است که خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قیام نمایند تا استقلال و آزادی خود و کشور و ملت خودشان مصون باشد». صحیفه نور – جلد 21، ص 192.

------------------------------------
بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش برگلدسته های
رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سرداده‌اند و بسیجی دانش
آموخته مکتبی است که فارغ التحصیلان آن در جنت رضوان سکنی گزیده و ثمره رشادتهای
خود را در لقاء پروردگار خویش یافته اند .
------------------------------
بسیجی کسی است که شور و شعور را در هم آمیخته و پیوندی ناگسستنی با مولای
خوبان دارد که در قالب زمان محدود نشده و همچنان ادامه دارد. تا زمانیکه کشور
محتاج امنیت است حضور بسیج و بسیجی لازم و ضروری است و هیچ کشوری در هیچ زمانی
بدون امنیت نمی تواند به حیات خود ادامه دهد .
----------------------------------
با سلام...
جهت پاسخگویی ما به سوالات و پیشنهادات شما در خصوص دفتر بسیج دانشجویی موسسه آموزش عالی فاطمیه (س) ، از طریق آدرس وبلاگ زیر :
basij-emam.blog.ir
و یا از طریق ایمیل: mosafer2014@mihanmail.ir
با ما در ارتباط باشید.


باتشکر...

نویسندگان

داستان هایی زیبا از شهدا...

سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۳۷ ب.ظ







 ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ .....

Image result for ‫حاج حسین خرازی‬‎


شهید حاج حسین خرازی نقل می کرد: ﻭﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ.


در آن نامه نوشته شده بود:

ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ.

ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰﺷﺪ. ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.

ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ .....



خاطره از شهید حسین خرازی


گفت « گوشت با منه ؟ رسیدید روی جاده، یک منطقه ی باز باتلاقی هست تا جاده ی بصره. این جارو باید لای روبی کنی. بعد خاک ریز بزنی. نزنی، صبح تانک های عراقی می آن بچه ها رو درو می کنن. »


 خیلی آتششان کم بود، گشتی هاشان هم می آمدند، نارنجک می انداختند. بی سیم چیم دوید گفت « بیا. حسین آقا کارت داره.»

 صد متر به صد متر بی سیم میزد.  حالا کجایی؟ -صد متری شده.  نشد. برو از اون خاک ریز اندازه بگیر، بیا.

 گوشی را گرفتم. «حسین آقا ! رو جاده ایم ؛ جاده ی بصره. کنار دست من تیرهای چراغ برقه.خاطرتون جمع.»

 گفت «دارم می بینم. دستت درد نکنه.» از پشت خاک ریز پیدایش شد.



چه پیرمرد سنگدلی !

شهید و شهادت

برای رد شدن از سیم خاردار باید یک نفر روی سیم خاردار می خوابید تا بقیه از روش رد بشن.
داوطلب زیاد بود.

قرعه انداختند، افتاد بنام یک جوان.

همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد
گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه
عجب پیرمرد سنگدلی

دوباره قرعه انداختند، بازم افتاد بنام همون جوان.

جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار.
در دلها غوغائی شد

بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان.
همه رفتند الا پیرمرد.

گفتند بیا؛
گفت: نه شما برید من باید بدن پسرم رو ببرم برای مادرش.
مادرش منتظره.


قول شهید مصطفی چمران به مادر خانمش!!

Image result for ‫شهید مصطفی چمران‬‎

مصطفی اومده بود خواستگاریم مادرم بهش گفت: " این دختر صبح ها که از خواب بلند میشه در فاصله ای که دستش را شسته و مسواک می زنه یه نفر تختش رو مرتب می کنه لیوان شیر رو جلوی در اتاقش میاره و براش قهوه آماده می کنه شما می تونید چنین کاری کنید؟ .....

" مصطفی که خیلی آروم نشسته بود و به حرفای مادرم گوش می داد ، گفت: " من نمی توانم برای دخترتان مستخدم بگیرم ولی قول می دهم تا زنده ام ، وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را برایش آماده کنم" تا وقتی شهید شد این کار رو می کرد خودش قهوه نمی خورد اما چون می دانست ما لبنانی ها به قهوه خوردن عادت داریم ، درست می کرد وقتی هم منعش می کردم ، می گفت: " من به مادرتان قول دادم تا زنده ام این کار رو برای شما انجام بدهم"

 راوی: همسر شهید مصطفی چمران


وصیت نامه ی شهید حاج محمد ابراهیم همت

 شهید حاج  محمد ابراهیم همت


 تاریخ 19/10/59 شمسی ساعت 10:10 شب چند سطری وصیت نامه می نویسم : هر شب ستاره ای را به زمین می کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره است ، مادر جان  می دانی تو را بسیاردوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت.....

 مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوت مکمل های این جهل اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم ؟ کلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد ؛ مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازش کار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می گویند بسیارند.   ای کاش به خود می آمدند.  از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود  نه شرقی - نه غربی؛ اسلامی که : اسلامی ...  ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود می آمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک می مالیدند.  مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول می کشد تا بتواند کم کم  صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون ببرد ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند زیرا نه آن را می شناختند و نه باریش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد . پدر و مادر ؛ من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم علی وار زیستن و علی وار شهید شدن, حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم شهادت در قاموس اسلام کاری‌ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور،شرک و الحاد می‌زند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتاده ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است ولی چاره ای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامیند ؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شودند تا راه تکامل طی شود  مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار ( اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک) .

و السلام؛

محمد ابراهیم همت





  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۳/۱۲/۲۶
  • ۴۶۱ نمایش
  • فاطمه ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی